مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
ریحـانـهای که غـنچۀ نشکـفته پرپری یــاس بـهـشـتـی چـمـنـسـتـان کـوثـری وقـتی که راه میروی انـگـار فـاطـمه وقتی که حرف میزنی انگار حیدری آئـیــنـۀ شــهــود در ابـعــاد کـوچـکـی عشق و حیا و عاطفه از پای تا سری هـمـسنگـر حـماسه زینب به شام شـوم پـــیـــروز آن مــبــارزۀ نــابــرابــری فـرقـی نـمیکـنـد پـسـر و دخـتـر شـما چـونـان بـرادرت عـلـی اکبر دلاوری بـر مــأذن بـلـنـد حـقـیـقـت الـی الابــد فـــریـــاد عــاشـقــانــۀ الـلـه اکــبــری با سیل اشک و شعـلۀ جانسوز آه خود ویـرانـگــر بـنـای فـریب سـتـمـگـری نـیـلی شد ارغـوانـی رویت اگـر، ولی چشم خزان به دور، هـمیـشه معطری کهـنه نمیشود به خـدا روضههای تو در ســیـنـههـا شــرارۀ داغ مـکــرری |